مباحث قرآنی، حدیثی، اخلاقی

۴ مطلب با موضوع «سیره فرزانگان» ثبت شده است

شاگرد پروری

آقاى فخر الملک شنید که خداوند تبارک و تعالى به سید رضی رحمه الله فرزندى مرحمت کرده است. رسم بود اگر خدا فرزندى به کسى مى‌داد،هدیه اى مى‌دادند. فخر الملک یک کادو براى سید فرستاد که چیز قابل دارى نیست. خدا فرزندى به شما مرحمت کرده است و این چشم روشنى شما باشد. آقا فرمود: سلام مرا به جناب آقاى فخر الملک برسانید و به ایشان بگویید که ما به این هدایا نیاز نداریم. ما اینها را نمى‌گیریم. بزرگوارى کنید از این کارها نکنید و بنده این هدیه را نمى‌گیرم. فخر الملک گفت: حالا که شما خودتان قبول نکردید، ما هدیه را به خود شما نمى‌دهیم بلکه مال آقازاده باشد. آقا دوباره کادو را پس فرستاد و فرمود که بچّه‌هاى ما هم مثل خودمان هستند، نیازى ندارند که بخواهند این هدایا را قبول کنند. مرحله سوّم فخر الملک هدیه را برگرداند و گفت: این هدیه را بدهید به خانم قابله اى که قابله گرى بچّه را کرده است. سید فرمود: سلام ما را برسانید و بگویید که قابله‌هاى ما از خودمان هستند که قابله گرى مى‌کنند و زن هاى خانواده‌­هاى ما که قابله گرى مى‌کنند هیچ وقت در مقابل این کار چیزى نمى‌گیرند و هدیه اى را قبول نمى‌کنند و ما از قبول کردن این هدیه معذوریم.

وزیر فرستاد و گفت حالا که آقا قبول نکرد، براى بچّه هم قبول نکردند، براى قابله هم قبول نکردند پس این را به طلبه ها بدهید. هدیه را زمانى آوردند که مرحوم سید داشت درس فقه مى‌داد. هدیه چقدر بود؟ هزار دینار، یعنى هزار مثقال طلا، خیلى است. فرستاده گفت: جناب فخر الملک فرمودند این را به طلبه ها بدهید. آقا فرمود: اگر براى طلبه ها است ایرادى ندارد، وسط بگذارید. مناعت طبع را ببینید. پول را وسط گذاشتند و آقا فرمودند: آقایان طلبه ها،هر کس دلش مى‌خواهد چیزى از این پولها بردارد بیاید و بردارد. جاى من و شما خالى، اگر ما بودیم چیزى از این پول باقى مى‌گذاشتیم؟

هیچکس تکان نخورد. فقط یک طلبه بلند شد و آمد و یک دینار از این پول را برداشت. آن روز یک دینار را مى‌توانستند از وسط پاره کنند و با این کار از اعتبار نمى‌افتاد . این طلبه دینار را نصف کرد، نیم دینار را گرفت و نیم دیگر را هم گذاشت آنجا و رفت و نشست. سید فرمود: آقایان طلبه ها، هر کس از این پول مى‌خواهد، بردارد. طلبه ها گفتند: آقاجان، ما نیارى نداریم. فرمود: خیلى خوب؛ سپس به فرستاده فخر الملک فرمود: طلبه ها نیاز ندارند، بفرمائید بقیه را بردارید. بعد از درس، آقا به آن طلبه اى که نیم دینار برداشته بود فرمودند که شما اوّلاً چرا برداشتید و ثانیاً چطور شد که نیم دینار برداشتید؟ عرض کرد: حقیقت این است که من دیشب روغن چراغ نداشتم. مجبور شدم به دکان بقالى رفتم و روغن چراغ را نسیه گرفتم. علّت این هم که نسیه گرفتم این است که کلید صندوق پول را که مى‌خواستم از آن پول بردارم نداشتم، مجبور شدم رفتم و نسیه گرفتم. الان هم این نیم دینار را برداشتم که نسیه ام را بدهم؛ در غیر این صورت، من هم برنمى داشتم. آقا فرمود: بارک الله، بارک الله. بعد ایشان دستور داد براى هر طلبه اى یک کلید درست کنند و هر طلبه اى که پول مى‌خواهد بیاید و از صندوق بردارد.

سبحانی یامچی، محمد، سیره رفتاری فرزانگان، ص 139

موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد سبحانی یامچی

علت عدم تاثیر موعظه

از قول سید بن طاووس به استناد آیه‌ ١٢١ سوره‌ انعام که آمده: «وَ لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ...» (از آنچه نام خدا برآن یاد نشده نخورید)

گفته شده که هر طعامى که هنگام آماده کردن آن نام خدا برآن خوانده نمى‌شد میل نمى‌فرمودند.

واى بر دوره‌اى که به جاى بردن نام خدا هنگام پخت، موسیقى و آلات لهو استعمال نمایند و نعمت خدا را با معصیت همراه کنند. بدتر از آن از گندم وجوى که زکات و حق فقیران و مستمندان در آن است استفاده شود و یا در زمین غصبى کشت شود. پس علّت قساوت دل‌ها و بى اثر شدن نسبت به موعظه و مجذوب شدن نسبت به وسوسه‌هاى شیطانى و محروم شدن از کرامات معنوى و نفوذ نفوس، مشخص مى‌شود.

محمد سبحانی، سیمای فرزانگان در کلام آیت الله علوی گرگانی، ص 181.

موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد سبحانی یامچی

مرگ گوارا

حوزۀ نجف با مدیریت و ریاست عامۀ دوعالم ربانی اداره مى‌شد:

شیخ على کاشف الغطاء فرزند شیخ جعفر و مرحوم شیخ محمدحسن صاحب جواهر. مرحوم شیخ مرتضى در درس کاشف الغطاء شرکت مى‌جست و به تألیف و تصنیف نیز مشغول بود. پس از درگذشت آیت‌الله کاشف الغطاء، برادرش شیخ حسن همراه شیخ محمدحسن صاحب جواهر حوزه را اداره می‌کردند. با فوت شیخ حسن در سال ١٢٦٦ ادارۀ تمام حوزه به صاحب جواهر منتهى گردید. صاحب جواهر در روزهاى آخر عمر، هنگامی‌که در بستر بیمارى افتاده بود، دستور داد تا مجلسى از تمام علماى طراز اوّل در حضور او تشکیل شود و شیخ مرتضى را نیز حاضر کنند، آنگاه صاحب جواهر شیخ را بر بالین خود نشاند و دستش را بر بالاى قلب خود گذاشت و گفت حالا مرگ بر من گوارا است و رو به حاضرین کرد و گفت: این مرد پس از من مرجع شما خواهد بود و بعد رو به شیخ کرد و گفت: تو هم از احتیاطات خود کم کن، چه دین اسلام، آئین سهل و آسان است. بدین ترتیب زعامت حوزۀ علمیّۀ نجف را که کوچک‌ترین دل‌بستگی به آن نداشت، به شیخ مرتضى انصارى منتقل گردانید. البته این عمل مرحوم صاحب جواهر یک معرفی اجمالى و یک نوع توصیه و بازنمودن مقام علمى شیخ بود، وگرنه در مرجعیت، معرفی مرجع قبلى شرط نیست و فقط مى‌تواند راهگشا باشد.

محمد سبحانی، لختی تامل، ص 132.

موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد سبحانی یامچی

شفاعت اهل علم

مرحوم آیت العظمى بروجردى نقل مى‌کرد: شبى قیامت را خواب دیدم. در عالم رؤیا دیدم مردم در حال گذر هستند و در شرایط خیلى سختى، سریع رد مى‌شوند. گفتم:خدایا،من چرا ایستاده ام؟ یک مرتبه حرکت کردم که بروم. تا کمى رفتم دستى جلو آمد و مرا نگه داشت. ندا رسید: سید حسین نرو. من ایستادم. باز دیدم همینطور گروه گروه مى‌روند. وحشت چنان مرا گرفت که فریاد زدم: خاک بر سر من، الان چه کار کنم؟ فقط من اینجا ماندم. دوباره جرأت کردم و حرکت کردم. تا آمدم بروم دوباره دستى جلوى من را گرفت و گفت: سید حسین نرو، بایست.

مرتبه سوّم آنچنان شدّت اضطراب مرا گرفت که حالم دگرگون شد. فهمیدم مثل اینکه من در اینجا پرونده دارم. بنا است که خدا به حساب من برسد. یک دفعه صدایى بلند شد و اسم مرا صدا کرد که نترس و بایست. من تو را اینجا نگه داشتم که عدّه اى به وسیله شفاعت تو به بهشت بروند. تو هم بعد از آنها به بهشت خواهى رفت.

محمد سبحانی یامچی، سیره فرزانگان در کلام آیت الله العظمی علوی گرگانی، ص 159

موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد سبحانی یامچی