مرحوم آقاى شریعتى نقل مى‌کرد: وقتى آیت الله بروجردى رحمه الله به بروجرد تشریف آوردند ما در رکاب آقا بودیم. شخصیت هاى محترم بروجرد هر کدامشان گاه گاهى آقا را با عزّت و جلال و وقارى به منزلشان دعوت مى‌کردند. سفره هاى گسترده اى پهن مى‌کردند که در شأن آقا باشد. بعضى از این شخصیت ها از آقا مى‌خواستند که وقتى براى شام به منزل ما تشریف مى‌آورید براى استراحت هم در منزل ما بمانید؛ منظورشان این بود که آقا یک نماز شبى در خانه آنها خوانده باشد.

ایشان نقل مى‌کرد: من هم یک شب همراه آقا در یکى از این مهمانى ها بودم و از خادم آقا تقاضا کردم اگر مى‌شود من هم بمانم. خادم آقا گفت: هیچ اشکالى ندارد. من آن شب مخصوصاً ماندم که حالات آقا را ببینم. تا صبح در رختخواب بودم ولى تمام حالات آقا را زیر نظر داشتم و تا صبح بیدار ماندم. هنگام خوابیدن، دیدم آقا دست برد و فتیله چراغ نفتى را خاموش کرد یعنى اینکه همه ما بخوابیم و خودشان هم به ظاهر به رختخواب رفتند. حدود نیم ساعتى که گذشت و آقا مطمئن شد که همه ما خواب هستیم و بنده هم خودم را به خواب زده بودم، یکدفعه دیدم آقا از رختخواب بلند شد، فتیله چراغ را بالا کشید و مشغول نوشتن کتاب شد. من هم مراقب آقا بودم. دو سه ساعت گذشت. آقا هم اصلاً متوجّه بیدارى من نشده بود.

آقا بعد از دو سه ساعت، دوباره چراغ را پایین کشید و براى استراحت به رختخواب رفت. یک ساعت که گذشت، دیدم آقا دوباره بلند شد، رفت وضو گرفت و مشغول نماز شب شد. سر به سجده و گریه و تهجّد گذاشت و بعد از مدّتى، بلند شد و رفت و کمى خوابید.

خلاصه دیدم تا صبح، مرحوم آیت الله بروجردى چندین بار بلند شدند و مختصر خوابیدند تا اینکه موقع اذان صبح شد . ایشان وضو گرفتند. همچنین حاج احمد آقا هم رفت و وضو گرفت و برگشت. تا برگشت پاى رختخواب من آمد و گفت: آقاى شریعتى، آقاى شریعتى و مرا براى نماز صبح صدا زد. تا ایشان مرا صدا زد یک مرتبه آقاى بروجردى عصبانى شد و گفتند: حاج احمد، چرا بیدارش مى‌کنى؟ تو وظیفه ندارى بیدارش کنى. خجالت نمى کشى کار خلاف کردى؟ اگر خودش بیدار شد که شد وگرنه حقّ ندارى او را صدا بزنى. آقاى شریعتى مى‌گفت: من خیلى تعجّب کردم که تا چه اندازه آقاى بروجردى مراقب هستند.

سبحانی یامچی، محمد، سیره رفتاری فرزانگان، ص 137