ابن مسکویه می‌نویسد:

بخل ورزیدن و بذل علم ننمودن به یکى از چند چیز می‌شود:

یکى کم‌سوادی و قصور علم کسى که مایه علمى وى کم است می‌ترسد اگر مشغول تدریس و تعلیم گردد رسوا شود و چیزى از وى سؤال شود و از جواب عاجز ماند و مردم بفهمند که وى فاقد علم و معرفت است و خود را به‌ظاهر بزى علماء درآورده و منزلت و مقام وى در نظر جهان کم شود.

 و دیگر کسی که غرض از علم تفوق و برتری نزد عوام است می‌خواهد متفرد در این منصب باشد تا آنکه نفوذ او بیشتر و توجه مردم بوى زیادتر گردد؛ و گاهى حسد مانع می‌گردد و بازمی‌دارد وى را از نشر علوم و می‌خواهد این نعمت از مختصات خود او باشد.

یا آنکه علم را سرمایۀ کار و کسب و معاش خود قرار داده می‌ترسد کسانى دیگر نیز داراى همین علم گردند و راه کسب وى بسته شود. و چه بسیار اشخاصى یافت می‌شوند که نسبت به دیگران نیز بخل مى‌ورزند و علما را در افشاء علم و استفاده رساندن به دیگران منع می‌کنند و آن‌ها را ملامت و سرزنش می‌نمایند و نمی‌گذارند دیگران را از علم خود برخوردار سازند حتى آنکه بعضى بخالت و لئامت را بجایی می‌رسانند که اگر کتاب‌های خوب و نفیسى به دستشان آمد پنهان می‌کنند که دیگران از آن‌ها استفاده ننمایند و این اخلاق فاسد نه‌تنها به دوستی زیان می‌رساند بلکه تولید دشمنى و عداوت نیز می‌کند.

سبحانی، محمد، لختی تامل، تبریز، انتشارات آکادمیک، 1395، ص 64.