بیمارى دل از بیمارى بدن بیشتر است

سبب آن‌ چنان‌که یکى از علماء گوید سه چیز است:

اول اینکه بیمار نمى‌داند بیمار است.

دوم اینکه پایان کار او در این عالم دیده نمى‌شود، به خلاف بیمارى‌هاى بدنى که عاقبت آنها-یعنى مرگ-آشکار است و مردمان از آن گریزان‌اند، ولى وقایع پس از مرگ به چشم نمى‌آید، ازاین‌رو نفرت از خواسته‌هاى نفسانى کمتر پیدا مى‌شود گو اینکه شخص عامل آن‌ها را نیز بشناسد. ازاین‌روست که در این مورد به فضل خدا تکیه مى‌کنند، لیکن در مورد امراض بدنى به معالجه مى‌پردازند و هرگز به فضل خدا بسنده نمى‌نمایند.

سومین که درد بى‌درمان‌ترى است نبودن طبیب است. چون طبیبان این بیمارى علماء هستند که در این زمانه خود بیمار شده و از معالجه‌ى بیمارى خود درمانده‌اند. همه‌گیر بودن بیمارى نیز، به آنان آرامش بخشیده است تا آنجا که کمبودشان آشکار نمى‌شود، پس به فریب دادن خلق مى‌پردازند و آنان را به کارهایی وامى‌دارند که بیماری‌شان را شدیدتر مى‌کند؛ چراکه درد کشنده همان دنیادوستى است که خود طبیبان را فراگرفته و دیگر توان وادار ساختن مردم‌به‌دوری از آن را ندارند، چون خودشان مورد پرسش خواهند بود «که چرا به دیگران چنین دستور مى‌دهید و خود را فراموش مى‌کنید»؟!

سبحانی یامچی، لختی تامل، ص 85.